سریال سیب ممنوعه قسمت 287 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم میرسند؟ مژگان زلیخا را میکشد؟
https://youtu.be/kcBp2BUALz0
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو میرود؟ وارتلو فدا میشود؟
https://youtu.be/xszDBYpVIXk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
روز قبل، سدایی به حسن علی خبر داده بود که در اتاق او دوربین جاسازی کرده اند. برای همین حسن علی نقشه میکشد تا تظاهر به کشتن سدایی بکند تا مشخص بشود که گذاشتن دوربین کار چه کسی است. و سپس اندر و شاهیکا را گیر می اندازد.
در خانه چاتای با ییلدیز دعوا میکند و ییلدیز در دفاع از خود میگوید که به خاطر حسادت کردن چاتای و نزدیک شدنش به ییلدیز آن بازیگر را استخدام کرده بود. چاتای با او دعوا میکند و قانع نمی شود.
جانسو به شرکت می رود و برای حسن علی شیرینی می برد. حسن علی به ییلدیز خبر میدهد که شب برنامه ای بگذارند تا با جانسو بیرون بروند زیرا حوصله او سر رفته است.
در راهروی شرکت، سدایی به محمود میگوید که معلوم نیست چه کسی در خانه دوربین را گذاشته است و آنها باید حواسشان به جانسو باشد و او را زیر نظر بگیرند. جانسو حرفهای آنها را از پشت دیوار می شنود. سپس با اندر و شاهیکا تماس میگیرد و از آنها میخواهد تا وقتی که خودش تماس نگرفته با او تماس نگیرند. او شماره و پیامهای اندر و شاهیکا را از گوشی اش پاک میکند و به اتاق محمود می رود و ضمن احوالپرسی، از او میخواهد که برای نهار با هم بیرون بروند. محمود که از جانسو خوشش می آید، قبول میکند. جانسو به عمد به بهانه دستشویی بیرون می رود و گوشی را روی میز میگذارد تا محمود آن را چک کند و به او شک نداشته باشد. محمود نیز چنین کاری میکند.
ییلدیز برای شب امیر و و جانر و جانسو را به رستوران دعوت میکند. سپس به فروشگاه می رود و یک لباس با سایز کوچک برای فریده می خرد تا به او بر نخورد و رابطه اش را با او خوب کند. وقتی که ییلدیز لباس را به فریده می دهد، فریده تصور میکند که ییلدیز به عمد سایز کوچک خریده تا او را مسخره کند. برای همین ناراحت می شود.
نورگل، دوست دوران زندان اندر و شاهیکا و ییلدیز، از زندان آزاد شده و دم خانه اندر می آید. اندر و شاهیکا از دیدن او شوکه می شوند. نورگل میگوید که قصد دارد پیش آنها بماند. اندر و شاهیکا در پی این هستند که او را از آنجا بیرون کنند.
ییلدیز با چاتای تماس میگیرد و میگوید که شب همه را دعوت کرده و از او میخواهد دلخوری را کنار بگذارد و بیاید. شب آنها همگی به رستوران می روند.
اندر و شاهیکا به فکر نورگل می اندازند که به خانه ییلدیز برود زیرا او پولدار است و خانه بزرگی دارد و برای او بهتر است.
جانر به اندر و شاهیکا میگوید که به احتمال زیاد حسن علی پدر محمود را کشته است. وقتی که جانسو با محمود برای نهار بیرون می رود ، به شاهیکا پیام میدهد و آنها نیز به رستوران می آیند. جانسو تظاهر میکند که آنها را نمیشناسد. هنگامی که او را دستشویی می رود، شاهیکا و اندر به محمود میگویند که حسن علی پدرش را کشته و برای همین او را زیر پر و بال خودش گرفته است. محمود عصبی شده و از آنها میخ