سریال سیب ممنوعه قسمت 286 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم میرسند؟ مژگان زلیخا را میکشد؟
https://youtu.be/kcBp2BUALz0
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو میرود؟ وارتلو فدا میشود؟
https://youtu.be/xszDBYpVIXk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
اندر و شاهیکا بیرون می آیند و ییلدیز و زنها آنها را می بینند. اندر و شاهیکا معذب و ناراحت می شوند و ییلدیز از اینکه انتقام گرفته خوشحال است.
فریده به خانه زهرا می رود. زهرا شروع به تعریف از ییلدیز میکند. او بین حرفهایش میگوید که ییلدیز به قدری خوب است که حتی با ازدواج زهرا با شوهر سابقش مشکلی نداشته است. فریده با شنیدن این حرف شوکه می شود. او همچنین می فهمد که آسمان فالگیر بوده است. زهرا کار را خراب تر میکند. فریده به خانه می رود و یکی از دوستان صمیمی خود را به خانه دعوت میکند.او فریده را صدا زده و از او میخواهد که برای دوستش فال بگیرد. فریده متعجب می شود اما سپس بی تفاوت شروع به فال گرفتن میکند و از فریده به عنوان دوست آن زن بدگویی میکند. در انتها میگوید که او مادر عروس فریده است و به اتاق می رود.
جانسو کلید خانه را از خدمتکار میگیرد. ییلدیز برای شب، حسن علی و جانسو را به خانه شان دعوت میکند. هنگام رفتن جانسو به شاهیکا پیام میدهد که به آنجا بیایند و خانه خالی است. لحظه رفتن، حسن علی یادش می افتد که کاری دارد و میگوید که دیرتر بروند. جانسو میخواهد به شاهیکا پیام بدهد اما گوشی اش خاموش می شود. شاهیکا و اندر داخل خانه می روند و با شنیدن صدای حسن علی، سریع پشت مبل پنهان می شوند. حسن علی و سدایی از خانه می روند و شاهیکا و اندر مشغول گشتن در اتاق کار حسن علی می شوند تا چیزی پیدا کنند، زیرا آنها شک کرده اند که حسن علی پدر محمود را در بچگی کشته باشد.انها چیزی پیدا نمیکنند و سپس دوربین در اتاق او میگذارند و می روند.
ییلدیز به عمد برای اینکه آسمان دوباره کاری نکند، یه او میگوید که امیر سرما خورده و از او میخواهد پیش امیر برود. امیر خودش را به مریضی می زند. آسمان برای او سوپ درست میکند و میخواهد زودتر برود. امیر برای اینکه آسمان به خانه برنگردد، هنگامی که او به دستشویی می رود در را قفل میکند و میگوید که خراب شده است.
صبح روز بعد ییلدیز به دروغ یک دسته گل از طرف آن پسر که قرار بود شریکش باشد برای خودش دم در ارسال میکند تا چاتای را حساس کند. چاتای دسته گل را می بیند و اهمیتی نمیدهد. ییلدیز متعجب می شود.
سدایی و حسن علی به اتاق کار او می روند و سر موضوعی بحث میکنند. حسن علی به سدایی میگوید که این راز را فقط آن دو نفر می دانند. سپس اسلحه ای از کشو برداشته و به او شلیک می کند. اندر و شاهیکا این صحنه را از دوربین می بینند.
چاتای به ییلدیز میگوید که برای تیزر تبلیغاتی شرکت یک بازیگر استخدام کرده که قرار است به خانه بیاید. هنگامی که آن پسر به خانه می آید، ییلدیز با دیدن او شوکه و مضطرب می شود.
اندر و شاهیکا با داشتن برگ برنده به سمت شرکت حسن علی می روند. انها داخل رفته و به اتاق حسن علی می روند و فیلم را به او نشان میدهن