سریال سیب ممنوعه قسمت 270 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج میکند؟ زلیخا میمیرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو میرود؟ وارتلو فدا میشود؟
https://youtu.be/xszDBYpVIXk
چاتای با دیدن پدرش در خانه ییلدیز شوکه می شود. ییلدیز و آسمان از خانه می روند تا آنها با یکدیگر راحت صحبت کنند. چاتای از حسن علی ناراحت است و بخاطر اینکه او به مادرش خیانت کرده و آنها را ترک کرده بود با او بحث میکند. حسن علی میگوید که او نمیتوانست با فریده زندگی کند و قبول دارد که اشتباه کرده اما پشیمان است و همیشه به یاد چاتای بوده است. او سپس یک جعبه به چاتای میدهد و میگوید که با دیدن محتویات جعبه حرف او را باور خواهد کرد و سپس می رود.
روز بعد، چاتای و ییلدیز بیرون می روند و ییلدیز بابت کار شب قبل از چاتای معذرت خواهی میکند. چاتای او را می بخشد و سپس از روزهای سخت زندگی اش میگوید. او سپس هالیت جان را بغل کرده و ییلدیز از آنها عکس میگیرد. وقتی چاتای به شرکت می رود، فریده و گولر پیش او می روند. ییلدیز عکس چاتای و بچه را برای او می فرستد و وقتی چاتای از اتاق بیرون می رود، فریده گوشی او را چک کرده و عکس را میبیند. او بخاطر رابطه چاتای با ییلدیز دوباره با او دعوا میکند و اصرار دارد که ییلدیز شکارچی است و دنبال پدر برای بچه اش میگردد. چاتای با او بحث کرده و میخواهد که موضوع را تمام کند و چنین چیزی را قبول ندارد.
هنگامی که کولر و فریده به سمت خانه می روند، گولر او را به خاطر حساسیت های بیجا روی چاتای سرزنش میکند و میگوید که بالاخره چاتای ازدواج خواهد کرد و او نمیتواند برای همه چیز او تصمیم بگیرد. فریده هر دختری را لایق چاتای نمیداند و نمیخواهد کسی او را فریب دهد و با حرفهای گولر نیز قانع نمی شود.
حسن علی برای اینکه دل اندر را به دست بیاورد، پروژه خیریه را امضا کرده و سپس به او ساعتی را که خریده هدیه می دهد. اندر که از مدل ساعت خوشش نمیآید، آن را به مغازه می برد تا بفروشد و مدل دیگری بخرد، اما متوجه می شود که ساعت تقلبی است و به او بر می خورد. روز بعد او این ماجرا را به روی حسن علی می آورد. حسن علی شرمنده و عصبانی شده و سدایی را به خاطر بی دقتی در خرید دعوا میکند و متوجه می شود که همیشه همه ساعتهایشان را از مغازه خاصی میخریده که این مدت سر آنها کلاه گذاشته است.
شب چاتای ییلدیز را برای شام دعوت میکند. ییلدیز که در خانه تنهاست به ناچار هالیت جان را نیز با خودش می برد. او بعد از شام از خستگی روی مبل خوابش می برد. چاتای او را بیدار نمیکند و مشغول بازی با هالیت جان می شود.وقنی ییلدیز بیدار می شود، با دیدن صمیمیت چاتای و هالیت جان خوشحال می شود.
ییلدیز و چاتای با یکدیگر بیشتر ملاقات کرده و بیرون می روند. ییلدیز امیدوار است که بتواند با چاتای ازدواج کند،اما چاتای به او میگوید که او اصلا به فکر ازدواج نیست و آنها فقط میتوانند دوست باشند. ییلدیز ناراحت شده اما به روی خودش نمی آورد و خودش را بیخیال نشان میدهد.
حسن علی به