سریال سیب ممنوعه قسمت 259 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج میکند؟ زلیخا میمیرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را میکشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ
ییلدیز به پیشنهاد اندر برای مراسم حنابندان خود، شاهیکا را دعوت میکند. شاهیکا قبل از رفتن، یه عمد نهال را به خانه دعوت میکند تا او و کایا تنها باشند. وقتی نهال به خانه کایا می رود، کایا او را داخل دعوت میکند. سپس پنهانی با شاهیکا تماس گرفته و با عصبانیت او را سرزنش میکند.
ییلدیز و اندر در مراسم حنابندان، به بهانه رسم و رسوم به شاهیکا حنا مالیده و او را با رقاص رو به رو میکنند و در عمل انجام شده قرار میدهند. سپس او را مسخره کرده و از او فیلم میگیرند و همه جا منتشر میکنند. شاهیکا به شدت عصبی می شود.
هالیت با یکی از دوستانش برای شام بیرون می رود. او به دوستش ماجرای ازدواج را میگوید.هالیت به دوستش میگوید که هیچکس جز او و وکیلش از کاری که او قرار است در روز عروسی بکند مطلع نیست.
روز بعد، متین به خانه هالیت می آید تا در مورد کارهای حضانت هالیت جان با او صحبت کند. ییلدیز با دیدن متین نگران قرارداد ازدواج می شود و بعد از رفتن او، از هالیت در مرود علت آمدن متین سوال میکند و سپس در مورد قرارداد ازدواج میپرسد و میگوید که این بار حاضر به امضای این قرارداد نیست. هالیت به او اطمینان میدهد که چنین کاری نمیکند و کارهای شرکت را بهانه می کند.
امیر و جانر به کافه رفته و مرت و کریم را در آنجا میبینند. آنها همگی سر یک میز مینشینند و مشغول صحبت می شوند. کمی بعد آنها متوجه چند دختر در میز کناری شده و تصمیم میگیرند با آنها آشنا شوند و همگی سر یک میز می نشینند. آنها بعد از کمی آشنایی متوجه می شوند که آن دخترها دنبال مواردی برای ازدواج میگردند. پسرها که هدفشان فقط خوشگذرانی است، سریع بهانه آورده و رستوران را ترک میکنند. کریم دخترها را نصیحت میکند که به تواناییهای خودشان متکی باشند و برای رسیدن به اهدافشان دنبال کسی نباشند.
روز عروسی فرا می رسد. کریم بابت این قضیه ناراحت است و به اجبار به عروسی می رود. همه مهمانان آمده و ییلدیز با لباس عروس به مهراب می رود. هالیت مقابل همه اعلام میکند که قصد ازدواج با ییلدیز را ندارد.همان لحظه، شاهیکا با لباس عروس وارد می شود. همه شوکه می شوند. هالیت به شاهیکا میگوید که با او نیز ازدواج نمیکند. او خبر میدهد که قبلاً ازدواج کرده است. سپس اندر در لباس عروس وارد می شود و مقابل هالیت می رود. هالیت دست او را می بوسد و به عنوان همسرش معرفی میکند.