سریال سیب ممنوعه قسمت 239 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج میکند؟ زلیخا میمیرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را میکشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ
وقتی کریم وارد اتاق هالیت می شود، هالیت با تعجب به او خیره می شود. همان لحظه، شاهیکا داخل اتاق هالیت می آید و دست کریم را عاشقانه میگیرد و سپس به هالیت میگوید که آنها مدتی است با یکدیگر دوست هستند، اما برای شناخت بیشتر از دیگران پنهان کرده بودند. کریم از کار شاهیکا شوکه می شود و به ناچار تایید میکند. هالیت و آسمان متعجب می شوند. کریم و شاهیکا از اتاق بیرون آمده و هالیت با عصبانیت با آسمان بخاطر قضاوتش بحث میکند. آسمان شرمنده شده و معذرت خواهی میکند و به سمت خانه می رود. او موضوع را به اندر نیز میگوید و میگوید که آنها به اشتباه در مورد کریم تصور کرده بودند.
وقتی ییلدیز در خانه خبر دوستی شاهیکا و کریم را از آسمان می شنود، ناراحت و عصبی می شود.کمی بعد هالیت به خانه ییلدیز می آید و خبر میدهد که شب قرار است برای خواستگاری لیلا بیایند و از ییلدیز و آسمان نیز میخواهد که به آنجا بروند.
کایا در شرکت به اتاق اندر رفته و از او میخواهد که سهام شاهیکا را پس بدهد، در غیر این صورت از او جدا می شود. اندر از این قضیه عصبی می شود و نمیخواهد سهام را به شاهیکا بدهد. او در مورد دوستی شاهیکا و کریم به کایا میگوید. کایا به اتاق شاهیکا رفته و در این مورد سوال میکند، سپس میگوید که کریم پسر خوبی است و برای آنها خوشحال می شود.
در خانه هالیت، زهرا و لیلا مشغول صحبت در مورد خواستگاری و مراسم ازدواج هستند. زهرا که دیگر دختری اقتصادی شده، مدام به لیلا میگوید که باید مخارج را کم کند و عروسی مجللی نگیرد.
شب همگی حاضر شده تا به خانه هالیت برای مراسم خواستگاری بروند. کریم و مرت بیرون رفته اند و کریم مدام با ییلدیز تماس میگیرد اما او بخاطر شنیدن خبر دوستی کریم و شاهیکا، جواب او را نمیدهد. کریم عصبی شده و به مرت میگوید که به هیچ وجه نباید ییلدیز در مورد او فکر اشتباهی بکند. مرت سعی دارد کریم را نصیحت کند تا فکر ییلدیز را از سرش بیرون کند، زیرا او زن سابق هالیت بوده و برای آنها دردسر می شود، اما کریم اهمیتی به این حرفها نمیدهد.
مراسم خواستگاری برگزار شده و حلقه ها را به دست ییعیت و لیلا می اندازند. همه به بچه ها کادوهایشان را میدهند. شاهیکا برای ییعیت به عنوان کادوی ازدواج خانه خریده است. کایا میگوید که این هدیه سنگین قابل قبول نیست، اما شاهیکا اصرار دارد تا این هدیه را به برادر زاده اش بدهد.
روز بعد، امیر و جانر به خانه ییلدیز می آیند. آنها بخاطر نداشتن زندگی عاطفی ناراحت هستند و از زندگی گله میکنند. آسمان از آنها میخواهد که همگی حاضر شوند و به همراه ییلدیز، به یک امامزاده می روند تا دعا کنند و خواسته خود را از او بخواهند.